شیشه و سنگ

 او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
 وقتی که فشردمش به آغوش تنگ
لرزید دلش ، شکست و نالید که : آخ
 ای شیشه چه می کنی تو در بستر سنگ..!! ؟